من از خدا پرسیدم:

از خدا پرسیدم:
اجازه دهید همه آنانی که دوستشان دارم سالم وخوشحال بمانند!
خدا گفت:فقط 4 روز!
گفتم:
یک روز بهار،
یک روز تابستان،
یک روز پاییز،
یک روز زمستانی.
خدا گفت:3 روز.
 گفتم:
دیروز،امروزو فردا!
خدا گفت: 2 روز!
گفتم:
یک روز روشن (در طول روزها)
یک شب تاریک (در طول شب ها).
خدا گفت:فقط 1 روز!
گفتم:بگم!
خدا پرسید:کدام روز؟
گفتم:
هر روزدر سال زندگی کنند؟
خدا خندید و گفت:همه آنان که دوستشان داری سالم وخوشحال می ماند...امایک شرط دارد!
گفتم:
هرشرطی باشد,پذیرایم!
خدا گفت:
به ازای هرروزکه آنان سالم وشاد باشند!تورنج خواهی کشید!بازقبول داری؟
گفتم:

هستم.......جناب عشق