بدون شــــرح! تادانلـــــوش نکنیـــــــد.......
http://s5.picofile.com/file/8111793018/masoleh_janginejad.mp4.html
سلام به شمـــــادوستایِ ــــــــم
حقیقتش اینـــــه که یکــــــــی ازاســــــامی که همیشه!... ومفهــــــوم واقعـــــی اشــــرف مخلوقات
جناب نلســــــون ماندلا ست
که یه کارقشنگ براش انجام دادن!!!!!!
بلــــــــه Fifty rods of steel پنجاه تا میله آهنی ( استیل) برنگ مشکــــــی که یادآورپنجــــــــــاه ســـــال اسارت ,دردورنج و........ وبرای دیدنش,به حـــــــدفاصلـــــــه خاصـــــــی بایدبررســــی تاخوب ببینیش!!!!!
واقعـــــــا"شــــــــده مــــــا برای دیدن حقایق به حــــــدمنطقی ومعقــــــول برسیـــــــم تا........... ببینیم
Mandela Sculpture
Fifty rods of steel, symbolizing prison bars, so people will never forget the years Mandela was imprisoned.The remarkable thing about this artwork is that it is only when you stand at a certain distance (which is marked) that you see him.
شایدامروزفکرمیکنی ,حقت این نیست....... ولــــــی واقعا"اصــــــــلا"مفهوم حـــــــقو ازرگ وپوستت حس کردی یامثل حسِ سرمـــــــــــا توکنارشومینـــــتِ !
یاحسِ ســــــرما توپاهای اون بچــــــه ای که کنــــــارخیابون باچکمـــــه های سوراخش!که برای اینکـــه پاهاش یخ نزنه,روجوراب وصلــــه دارش!کیســـــه فریزرکشیده!!!! وباخواهش,فقط میخـــــــوادیه بستـــــــــه آدامس ازش بخـــــــری
فقط اسم خیابان مورد نظرخودتونو,تایپ کن !!!!فرق نمیکنه!هرجاى دنیابزنید تا آدرس و نقشه اونجاروببینید
http://showmystreet.com
شعری لطیف و زیبا از دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی, شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
مگه میشه یه چیزکوچیک .......
میخ سُستی ازنعـل اسب افتاد!
نعل اسب ازپای اسب افتاد!
اسب ازراه رفتن باز افتاد!
سردار ازاسب جاافتاد!
لشکرازســـــــرداجاافتاد!
دشمــــــن پیـــــــروزشــــــــد!!!!!!!
.
.
.
...؟؟؟؟؟؟ سبب میخ سستی بودکه ازنعل اسب افتاد
هیچ عیبی راکوچک نشماریم .................